خلاصه داستان: اتفاقات عجیب در یک روستای پر از میمون رخ میدهد و یک زوج تازه ازدواج کرده و مقامات جنگل را وادار میکند تا برای کشف علت اصلی این اختلالات عجیب، مأموریتی را آغاز کنند.
خلاصه داستان: وقتی یک باند بدنام موتورسواران، برادرش را برای یک سرقت استخدام میکنند، یک قهرمان سابق موتوکراس باید با عمیقترین ترسهایش روبرو شود تا خانوادهاش را در امان نگه دارد.
خلاصه داستان: کودکان از سراسر ایالت به پایتخت میآیند تا در یک جشنواره شرکت کنند و فیلمها را در مکانهای مختلف ببینند. آنها از سینماها و تئاترها بازدید میکنند در حالی که معلمان بر آنها نظارت دارند. این جشنواره ایدههایی درباره جنبههای مختلف زندگی به تصویر کشیده شده، الهام میبخشد.
خلاصه داستان: پس از فرار از یک تلاش برای قتل، فرانک لازاراف باید همسرش لئو را که توسط گروهی مرموز از مردان مسلح ربوده شده، پیدا کند. او با گذشتهاش مواجه میشود و درگیر یک ماجرای دولتی فراتر از تواناییهای خود میشود.
خلاصه داستان: شاگرد جوان، گونار سونستبی، از ریوکان تصمیم میگیرد در روز تهاجم، در مقابل آلمان نازی مقاومت کند و بعدها رهبر "باند اسلو" شود که با انجام بسیاری از اعمال جسورانه خرابکاری، او را به بزرگترین قهرمان جنگ نروژ تبدیل میکند.
خلاصه داستان: یک کارمند اداره بیمه متوجه این حقیقت میشود که کل زندگیلش یک برنامه تلویزیونی بوده و اعضای خانوادهاش هم بازیگران آن هستند. وقتی متوجه این حقیقت میشود، تصمیم به فرار میگیرد ولی...
خلاصه داستان: در دهه ۱۹۵۰ در مکزیکوسیتی، مهاجری آمریکایی در اواخر دهه چهل زندگی خود را در میان یک جامعه کوچک آمریکایی با تنهایی سپری میکند. اما ورود یک دانشجوی جوان، او را وادار به ایجاد یک ارتباط معنادار با کسی میکند.
خلاصه داستان: افسر زندان اوا با ایدهآلیسم خاص خودش، با چالش بزرگی مواجه میشود زمانی که مرد جوانی از گذشتهاش به زندانی که او کار میکند منتقل میشود.
خلاصه داستان: داستان مردی به نام دیوید را روایت میکند که با بحرانهای زندگی مواجه است و برای خرید یک کاناپه به همراه مادر بیمار و سه خواهرش به فروشگاهی میرود. این فروشگاه که در آن مادر دیوید تصمیم میگیرد از جایش تکان نخورد، تبدیل به صحنهای برای شکستن دیوارهای خفقانی روابط خانوادگی میشود. کاناپه به یک نماد از پناهگاه و فرار از واقعیت تبدیل میشود، جایی که مادر دیوید، با نشستن بر آن، از رویارویی با دنیای بیرون خودداری میکند و همین باعث ایجاد بحرانهای جدیدی در خانواده میشود.
خلاصه داستان: گرومیت نگران است که والاس بیش از حد به اختراعاتش وابسته شده است، که این نگرانی زمانی ثابت میشود که والاس یک "گنوم هوشمند" اختراع میکند که به نظر میرسد ذهن خودش را پیدا میکند.
خلاصه داستان: یک پسر هفت ساله به نام امریکو که در سال ۱۹۴۶ خانواده فقیر خود را در ناپل ترک میکند و سوار قطار میشود تا به عنوان بخشی از یک ابتکار پس از جنگ برای نجات کودکان از فقر، با یک خانواده ثروتمندتر در شمال زندگی کند.