خلاصه داستان: پس از کشف تکان‌دهنده‌ی مردی بیهوش در یک واحد قفل‌شده، تنها کارمند یک انبار دورافتاده باید برای زنده ماندن در طول شب مبارزه کند. او با یک گروه بی‌رحم روبه‌روست که به هر قیمتی قصد دارند محموله‌ی ارزشمندشان را پس بگیرند.
خلاصه داستان: در سال ۲۰۳۸، زمین وارد یک جهان اسرارآمیز می‌شود. مردم پشت دیواری عظیم پنهان شده و وارد جنگ‌های بی‌رحمانه می‌شوند. در این دیستوپیای شگفت‌انگیز، دنیس در وضعیتی خطرناک قدم برمی‌دارد، در حالی که تام، سرپرست او، نوید ظهور یک رنسانس را می‌دهد.
خلاصه داستان: دو خواهر و برادر که از یکدیگر دور افتاده‌اند، با هم متحد می‌شوند تا چشمه افسانه‌ای جوانی را پیدا کنند. آن‌ها با استفاده از سرنخ‌های تاریخی، سفری حماسی و سرشار از ماجراجویی را آغاز می‌کنند. در صورت موفقیت، این چشمه اسطوره‌ای می‌تواند به آن‌ها جاودانگی ببخشد.
خلاصه داستان: وقتی دختران محبوبی که برای عنوان ملکه جشن فارغ‌التحصیلی در دبیرستان شیدساید رقابت می‌کنند شروع به ناپدید شدن می‌کنند، یک فرد شجاع و غیرمتعارف متوجه می‌شود که شب جشن برای او به یک کابوس تبدیل خواهد شد.
خلاصه داستان: سباستین جوان آرزو دارد که پرستارش مادرش باشد، و آرزویش زمانی محقق می‌شود که آن‌ها به‌طور تصادفی بدن‌هایشان را عوض می‌کنند، ماجرایی که منجر به اتفاقات خنده‌دار و عجیب می‌شود.
خلاصه داستان: گروهی از دوستان در چرخه‌ای از زمان گرفتار شده‌اند، جایی که دشمنان اسرارآمیز آن‌ها را تعقیب کرده و به طرز وحشیانه‌ای می‌کشند. آن‌ها باید تا طلوع خورشید زنده بمانند تا بتوانند از این وضعیت فرار کنند.
خلاصه داستان: چهار نفر که هماهنگی یا شباهتی با یکدیگر ندارند به‌طور ناگهانی به دنیای بلوکی ماینکرفت منتقل می شوند. آن ها با هیولاها ، چالش‌های بقا و محیطی ناشناخته روبه رو می شوند. برای بازگشت ، باید خلاقیت ، شجاعت و دوستی را یاد بگیرند ....
خلاصه داستان: یک پسر جوان به نام هی-جون توسط یک روح شیطانی تسخیر می‌شود. راهبه یونیا تلاش می‌کند او را نجات دهد، با کمک راهبه میکائیلا. کشیش پل تلاش می‌کند تا از درمان پزشکی استفاده کند، در حالی که کشیش اندرو یک جن‌گیری انجام می‌دهد تا هی-جون را از این روح نجات دهد.
خلاصه داستان: یک دیپلمات هندی که تلاش می‌کند یک دختر هندی را از پاکستان بازگرداند، جایی که ظاهراً مجبور و فریب داده شده تا به ازدواجی برخلاف میل خود تن دهد.
خلاصه داستان: فرانسیس مایز، نویسنده ۳۵ ساله اهل سانفرانسیسکو، پس از طلاق دچار افسردگی شدید و سد نویسندگی می‌شود. او تصمیم می‌گیرد خانه‌ای در توسکانی بخرد تا زندگی‌اش را تغییر دهد.
